ترانس برق و زندگی
ترانس تجهيز عجيبي است. انگار روح دارد و جاندار است با كلي درس براي زندگي. ايده آل آن بدون تلفات – بدون مقاومت – با راندمان ۱۰۰% و … به انسان كامل مي ماند . تمام و كمال….! هر تواني به او بدهی ، همان توان را به شما پس ميدهد… بي كم و كاست ، بدون چشم داشت.
اگر ميخواهي ايده آل و كامل باشي ، بايد ياد بگيري كه ناخالصي نداشته باشي. نه در درون و بن ساخت و نه اتصالات و ارتباطات . كه اگر اينگونه باشد ، اين ناخالصي ها ، بشكل كاستي، حرص و جوش و اتلاف استعداد و توان بروز كرده و خروجي مفيد تو كم خواهد و نهايتا بازدهي تو را تحت تاثير قرار مي هد و راهي بسوي كمال نخواهي يافت.
مي شود از ترانس آموخت كه لازمه انتقال توان ماكزيمم و كمال و تعالي ، تطبيق و پيوستگي در مبدا و مقصد ، خالق و مخلوق و در يك كلام تسليم و رضاست .
مي شود از ترانس ياد گرفت كه هم سويي و هم افزايي در پیچکها و لایه ها مهم است كه اگر اينگونه نباشد، برآيندها خنثی شده و خروجي ناچیز . شار وجودي بايد بگونه اي باشد تا چيزي القاء كند.
ترانس به ما ياد ميهد كه شرط بازدهي حداكثري ، اعتدال است. اعتدال در طبايع و تمايلات، آمال و اميال و … كه اگر اين اعتدال و توازن بهم بريزد و يكي بر ديگري غلبه كند ، انسان مغبون و مغلوب مي شود.
از ترانس آموختم كه براي داشتن بازدهي مفيد و با كيفيت ، بايد تعامل و تفاهم كرد . بايد القا متقابل داشت. گاهي در اوج و گاهي در فرود. گاهي در نيم سيكل مثبت و گاهي در نيم سيكل منفي . خلاصه اینکه بايد بسامد و تناوب داشت كه در يك دنده گي و لجاجت و كوتاه نيامدن و مستقيم بودن، كاري پيش نميرود والقايي صورت نمي گيرد.
ترانس با زبان بي زباني مي گويد كه بايد اعضاء و ادوات حول يك محور (هسته) جمع شده و متحد و هدفمند، از فاصله هوايي بر حذر باشند كه مبادا شاري از دست رفته و به بيراهه كشيده شود و در دام حلقه هاي ديگر گرفتار گردد و مسیري را ببندد ناصواب.
ترانس به ما مي آموزد گيرم كه چون ولتاژ اولیه بزرگ باشي و مدعي، ولي وقتي به ميدان عمل رسيدي بايد نسبت و قاعده را مراعات كني و به همان نسبت از خود بگذري و تواضع کنی تا همراه تو، يار تو، به همان نسبت بزرگ شده و جريان يابد تا دوشادوش هم، توانمند شويد.
بزرگي به مقدار و اندازه نيست! بزرگي به ميزان اثرگذاري و نقش آفريني است! گاهي يك جريان كوچك كاري ميكند كه اگر همه پتانسيلهاي دنيا جمع شوند از پس آن كار بر نمي آيند . اين را وقتي اتصال باز بود فهميدم.
لازمه كسب فيض از مبدا و خالق، اتصال در مقصد است. اين اتصال است كه موجب سرازير شدن معرفت و فيض از خالق به مخلوق ميشود تا پتانسيلهاي وجودي شكوفا شود و حقايق آشكار گردد. اما بايد مراقب بود كه هر اتصالي منجر به رستگاري نخواهد شد. گرفتار شدن در كج فهمي، تعصب و سطحي نگري اتصال ناجور و كوتاه است كه نهايتا به گمراهي و قطع ارتباط از مبدا منجر خواهد شد. با كلي خسارت و خسران .
ترانس هم مثل انسان است. اگر با ويژگي هاي درست و در جاي مناسب قرار بگيرد ميتواند ضعفها را بر طرف كند . جز اين باشد باعث اتلاف منابع و انرژي خواهد مي شود.
لازمه حركت به سوي كمال و پيشرفت و شكوفايي، شناسايي مولفه ها و عوامل ضعف و رفع آنهاست.
گاهي اوقات آنقدر اين ضعف ها در نهاد ما رسوخ كرده و عادي شده و با آنها كنار آمديم، كه نياز به اصلاح و ساماندهي يادمان رفته و شايد نيازمند يك بازنگري اساسي و خانه تكاني و حركت جهادي در درون مان بيش از بيش احساس مي شود.
بايد مواظب هامورنيك ها و افكار و امواج مزاحم بود. امواج مخرب، دامنه توجه و تقرب تو را خواهد كاست و موجب اعوجاج ، داغي، جوش آوردن، طغيان و نهايتا انفجار مي شود.
مراقب نفسمان و نفسمان باشيم. براي خودمان ليست تهيه كنيم و مراقب باشيم به چه ميانديشيم، چگونه رفتار ميكنيم ، چه ميخوريم و چه مينوشيم و سبك زندگيمان چگونه است؟
گاهي لازم است افكارمان وجودمان تصفيه شود از رسوبات، زنگارها، ناپاكي و تيرگيها …
ناگفته پيداست عدم رعايت و پايبندي به اين ليست باعث خواهد شد راندمان موثر پايين آمده و عمر مفيد كم شود و تلفات و خسارت و افسوس به بار آيد .
ترانس به ما مي آموزد كه زندگي چقدر شبيه اوست .